۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

نیمه شعبان

23/5/85
وقتی درونت خالیه از تاریکی می ترسی...البته به نوع خالی بودنش بستگی داره
ادم برای ادب شدن به دیگری احتیاج نداره...بعضی حسها، بعضی دیگه رو تربیت می کنن...مثل تنبلی ام که غرورم رو ادب کرد...
....
امشب نیمه شعبان بود، یه دختری به طرز عجیبی به طرفم اومد ...که ترسیدم....اخه تو فکر بودم....کاری نداشت ..فقط یه بسته بهم داد که توش شکلات واین چیزا بود......نمی دونم چرا وقتی رفت افسوس خوردم که چرا تو چشاش نگاه نکردم...
--ای بابا ، مگه چشماش قرار بود چی داشته باشه؟
-شاید اون درونش چیزی داشت و من نه!می خواستم درونشو ببینم چه شکلیه!....یعنی می تونستم؟
--بعد هی بگو من که فضول نیستم! .....دروغگو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر