۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

ابر




17/10/85
وضعیت ما در برابر جهان مثل تماشا چیان یه تکه ابر تو آسمونه....هر کسی اونو شبیه یه چیزی می بینه....ولی چی باعث میشه که بفهمیم کدوممون درست تر دیدیم....اصلا در همچین وضعیتی درستی معنا می ده؟
ادراکات ما در دایره قیاس، تشبیه و مثالها محدود شده...ما از ادراکات خود خارج نمی شویم...
یعنی مهرنوش خانوم هیچ وقت نمی تونه ازدرون فکر اکرم خانوم چیزی رو ببینه...یعنی اینکه می خوام از دید تو ببینم...مزخرفه!
نحوه فهمیدن ما عجیب و خنده داره!
عقل در برابر هستی ناتوان ست...ولی از این تلاش مذبوحانه دست بر نمی دارد....
.
.
برای نرفتن همیشه بهانه ای پیدا می کردی...
بهانه نمام شد..من اینجام
تهران-خوابگاه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر