۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

مهتابی نیم سوز

11/8/85
دیشب درباره فکرهای نیم سوز ،فکر می کردم
آدمهایی که زیاد فکر می کنن و کار کردن مخشون مثل کار کردن مهتابی های نیم سوزه...بهتره کار نکنه...رو اعصاب آدم راه می ره
حالا نمی دونم چه اصراریه که به همه چیز هم فکر کنن و نظر بدن!
متاسفم ولی ....بدم میاد از این ها که مامانشون بهشون گفته درس بخونن...بلکم یه چیزی بشن....همیشه قیافشون مضطربه...
همیشه نا میزونن....اینها این کاره نیستن ولی با سماجت دارن کاری رو می کنن که مال اون نیستن...یعنی آخرش گند میزنن به هر چی که یه ابهتی ، یه قشنگیی داره...یعنی همه چیزو مثل خودشون بی مزه می کنن...اه
گاهی میشه که همه چیز بد میشه...اوضاع بدیه
حوصله کسی رو ندارم...چقدر کسل کننده ن...
حوصله صبح زود کوه رفتن رو هم ندارم ،چون می خوام هر وقت دلم خواست، وسایلمو ببندم...
ولی اینجا از این خبرا نیست...اینجا نمیشه هر طور دلت خواست زندگی کنی....یعنی هیج جا نمی شه!
ادم گاهی که رو خط حرف می افته چیزایی می گه که دلش نمی خواد هچ وقت بگه....
با بعضی آدمها لزومی در کار نیست....بعضی ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر