وقتي سر كلاس.. بعد 5 بار توضيح دادن يه مطلب ساده... بازمي بيني.. مثه گيج ها دارن نگات ميكنن مجبورمي شم... براشون يه حكايتي تعريف كنم تا در اين.. رنج بسيار... همي تنها نباشم... خودشون هم بدونن چقد خنگن ولا... البته من از بشريت جدا معذرت مي خوام... ولي خنگي ... بلايي ئه كه متعصفانه واقعيت داره...
و اما حكايت:
پادشاهي در زمانهاي قديم... يه جايزه مي ذاره واسه كسي كه شعري بگه كه جديد باشه و كسي قبل از اون اين شعرو نسروده باشه!
رفت و آمد مراجعه كنندگان شاعر به بارگاه شاه شروع ميشه... ولي بعد مدتي... اين خبر پراكنده ميشه كه تمام شعرها تا به حال تكراري از آب درآمدند... شاعران بزرگ آستين بالا ميزنند و شعرهاي جديد ميگن به حساب خودشون... ولي وقتي واسه پادشاهه مي خونن .. ميگه ...هه هه ...اين كه تكراريه عزيزم... و شروع ميكنه خوندن همون شعره.. يعني: ببين كه قبلا شنيده بودم.. من اين شعرت رو... بعد دستور مي ده به غلامش كه شعرو بخونه... وآخر سر هم كنيزش همون شعرو مي خونه... بعد به شاعره ميگه:... ببين كه تازه غلام و كنيزم هم اين رو شنيدن... بعدش هم به ريش طرف مي خنديدن ... كه بازي رو سوختي ...شعرت تكراري بوده جانم...
بهلول كه از جريان خبر دار مي شه... يه شعري مي گه و ميره به دربار... شعرو كه مي خونه ... شاه باز ميگه.. شنيدم از قبل اين رو.. تازه غلام و كنيزم هم شنيدن... كه بهلول مي خواد از شاه كه اول كنيزش شعرو بخونه كه... كنيزك عاجز ميشه و... اينجا جريان لو مي ره و كلك شاه رو ميشه!
جريان اين بوده كه... شاه با يه بار... غلامه با دو بار... و كنيزك با سه بار چيز ياد مي گرفته.. اينو كه تعريف كردم.. اول يه لبخندي زدن تا مثلا منو كنف نكرده باشن... بعد 30 ثانيه كه تازه 2زاري شون افتاد... حالا مگه ول مي كردن... خنده هاي با تاخير زماني ... ناشي از تاخير در زمان دريافت
خوبه باز... آخرش اعتراف كردن كه كارشون خيلي زاره...
چه حکایت جالبی ! یادم نمیادش شنیده باشمش
پاسخحذفولی اون خنده های با تاخیر خداتر بود از حکایته
اعترافم نمی کردن ، با اون عکس العمل معترف شده بودن !
آره ... اينا جريانشون..
پاسخحذفآنكس كه نداند ونداند كه نداند
اگه معترف به ندونستن بودن ... باز ميشد يه فكري واسشون كرد...!
کلاً خیلی سخت نگیر، بیشتر دانشجویان این دانشگاه ها درس براشون در رده ی چندم اولویته، یا شاغلند یا متاهل یا درس نخون، کلاً فقط دنبال گرفتن مدرک هستند.
پاسخحذفاین حکایت هم خیلی جالب بود. حالا خودمونیم ما بعد چند بار تکرار یک شعر رو یاد میگیریم؟;)
ضمناً قبلاً هم تو کامنت نوشته بودم، در نوشته هات از "..." یک کم زیادی استفاده می کنی ;)
سخت كه نمي گيرم.. فقط حوصلم سر ميره..آدم با اينا خسته مي شه سر كلاس..
پاسخحذفاكي اون بار كه گفتي سعيمو كردم ولي فكر كنم باز از دست در رفت ;) از دست اين نقطه ها...