۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

سنبليسم و شير منگو!

وقتهايي كه خيلي تشنه اي ... نبايد شير منگو بخوري... چون تازه وقتي به تهش رسيدي... مزه ش رو مي فهمي وفقط چند جرعه آخرشه كه بهت كيف مي ده ... اونم در حسرت اينكه چرا بقيه ش رو حيف رفع تشنگي كردي...
چيزهايي هستن تو دنيا ... كه خوشمزه تر از اونن كه صرف رفع تشنگي وگرسنگي ونيازهاي دست اول شن...!وقتي با چيزاي خيلي ساده تر .. سر و صداهاي برآمده از اين نيازها ... آروم ميشه... خوب.. خريته تشنه و گرسنه سراغ اين چيزاي ديگه رفتن...! چيزايي كه يه قطره ش رو هم نبايد از دست داد... با همه ش بايد كيف كرد... وگرنه از اون همه.. مي مونه فقط برات ..لذت چشيدن دو جرعه آخر... اونم با حسرت از دست رفتن و تمام شدن...!
...

۴ نظر:

  1. نمی دونم خوبه یا بده، ولی من هم اگر چاره دیگه ای داشته باشم سعی میکنم حواسم باشه لذت رو فدای رفع نیازهای لولیه نکنم. اصولن هر چیزی ارج و قرب و جای خودش رو باید داشته باشه، ولی اون وقت این شیرمنگو همون شیرانبه است؟!

    پاسخحذف
  2. اين اثرات انگيزه پيدا كردن واسه زبان خوندنه ماري جان... البته فعلا در حد همون انگيزه ست ;)

    پاسخحذف
  3. مهری جون واسه همینه که من دوست ندارم موقع غذا خوردن موسیقی گوش بدم یا حرف بزنم. تمام حواست رو باید در حس چشایی متمرکز کنی تا تک تک سلولات از طعم غذا به وجد بیان. دلم رستوران ایتالییه رو خواست. البته با همون بچه ها نه کس دیگه.

    پاسخحذف
  4. مي شناسمت نسيم جون... نه تنها موسيقي بلكه هر احد الناسي كه چشم چپ كنه رو غذات ... يه راست جاش تو جهنمه... حالا مي خواد من باشم يا اون مريم خدا بيامرز!
    رستوران چينيها با اون گلهاي سرخ روز زنش ولي بيشتر علاقه منو بر ميانگيزه... نمرديم بعد 26 سال يه بار يكي به ما گل داد !

    پاسخحذف