۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

بی کاری

......زندگی تلخ است آقایان ،زندگی راهی است پر از سنگ و سقط
من خودم سه تا دفترچه دارم که همه شان را از فلسفه زندگی پر کرده ام. تا الان شانزده هزار جمله توی این دفترها نوشته ام: زندگی همچنین است ،زندگی همچون است ،زندگی اله است ، زندگی بله است ... خلاصه ،این دفتر پر است ازجمله های قلمبه و سلمبه در باره ی زندگی:
زندگی اضطرابی بیش نیست ...
زندگی آبی است که جریان دارد ...
زندگی خوابی است ...
زندگی خیالی است ...
زندگی صحنه ی تاتر است ...
شانزده هزار جمله از این قبیل، بالاخره هم، در آخرین صفحه ی آخرین دفتر مجبور شده ام که قلم بردارم و بنویسم که :
زندگی چیست؟
روزگار خوشی ندارم، و این را بدان جهت نمی گویم که -مثلا- ارث و میراثی نصیب من نشده ، بلکه تنها از این جهت آن را می گویم که نتوانسته ام کار و باری برای خودم پیدا کنم.
......
از داستان شوخی بی وسایل
مترجم های این داستان احمد شاملو- سلماسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر