گه گداري كه با فرشاد گريزي مي زنيم بد نمي گذره... !
اون ميگه با منه ... منم ميگم با اون... اينه كه اعمال خلاف رو با همكاري هم به صورت كاملا شرعي و قانوني به انجام مي رسونيم!
دو شب پيش هم كه مي خواست با دوستاش تا nشب بيرون باشه باز بايد بهش دستي مي رسوندم...
.
.
قرار شد ما ماشينو بذاريم و دو ماشينه بريم ... كه احمد(دوست فرشاد) اصرارررر كه خاله ت بايد با ماشين من بياد... منم كه از قبل داستانهاي زيادي از رانندگي هيجان انگيز احمد شنيدم... خوشحححححال... مي شينم و كمربند و مي بندم...
شنيدن كي بود مانند ديدن؟!
يه بازي كامپيوتري واقعي... سرعت لاي ماشينا 160... با 150 تو پيچ هاي طرقبه...
هي هم اون وسط كمربندمو چك مي كرد و اينكه يه وقت نترسيده باشم...
و لبخند رضايت من... كه معلوم بود دارم چقدر كيف مي كنم...!
ماشين بازي كه تموم شد و برگشتيم تو ماشين خودمون... به فرشاد گفتم اگه احمد چند سالي بزرگتر بود بد نمي شد...
.
ساعت از سه گذشته... با فرشاد نشستيم و همينطوري حرف مي زنيم ...
sms واسه فرشاد... احمده... :
ميشه شماره مهرنوش بدي به من؟
مي پرسه چي بگم؟
هه... حالا من يه شوخي كردم ... معلومه كه نه بچه جان...!
.
.
.
ولي خوب ... اگه خود شماخر شمارمو بخواد...
نديد... بهله D:
اون ميگه با منه ... منم ميگم با اون... اينه كه اعمال خلاف رو با همكاري هم به صورت كاملا شرعي و قانوني به انجام مي رسونيم!
دو شب پيش هم كه مي خواست با دوستاش تا nشب بيرون باشه باز بايد بهش دستي مي رسوندم...
.
.
قرار شد ما ماشينو بذاريم و دو ماشينه بريم ... كه احمد(دوست فرشاد) اصرارررر كه خاله ت بايد با ماشين من بياد... منم كه از قبل داستانهاي زيادي از رانندگي هيجان انگيز احمد شنيدم... خوشحححححال... مي شينم و كمربند و مي بندم...
شنيدن كي بود مانند ديدن؟!
يه بازي كامپيوتري واقعي... سرعت لاي ماشينا 160... با 150 تو پيچ هاي طرقبه...
هي هم اون وسط كمربندمو چك مي كرد و اينكه يه وقت نترسيده باشم...
و لبخند رضايت من... كه معلوم بود دارم چقدر كيف مي كنم...!
ماشين بازي كه تموم شد و برگشتيم تو ماشين خودمون... به فرشاد گفتم اگه احمد چند سالي بزرگتر بود بد نمي شد...
.
ساعت از سه گذشته... با فرشاد نشستيم و همينطوري حرف مي زنيم ...
sms واسه فرشاد... احمده... :
ميشه شماره مهرنوش بدي به من؟
مي پرسه چي بگم؟
هه... حالا من يه شوخي كردم ... معلومه كه نه بچه جان...!
.
.
.
ولي خوب ... اگه خود شماخر شمارمو بخواد...
نديد... بهله D:
سلام . خیلی خوشحالم که همشهری های من در دنیای نت و بلاگ اسپات هستند . خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنید و تبادل لینک کنیم .
پاسخحذفبا تشکر
محمود قوچانی - مشهد
bishtar tozih bedeh! dasti be farshad miresooni yani chi?!!! mmmm
پاسخحذفيعني كمكش مي كنم... فرشاد خواهرزاده مه عاطي جان!
پاسخحذفهی من میگم اقا یک امکان ارسال خصوصی نظر فراهم کنید، هی شما گوش نمی کنید. بعدشم هی هی چیزهایی می نویسید که آدم مجبور میشه خودسانسوری بشه!
پاسخحذفآخه ادم که نمیتونه بعضی سوابق تخم مرغی و شاگردی و غیره رو در ملا عام یاداآوری کنه که!ا
از وجناتتون بر مياد حال و احوال خوبه ايشالا... خدا رو شكر...
پاسخحذفميدوني كه بنده در باب اين قضيه بي تقصيرم چه بسا شاكي... همش خواست خداست. . .
چه معنی میده بچه تا این موقع شب بیرون از خونه باشه؟ همین می شه دیگه... چشمم روشن . مریم جان شما اون سر دنیا خودت رو ناراحت نکن من خودم گوشش رو می گیرم!!:)
پاسخحذفحالا بعد عمري اومدي پا رو فرشم داري چرا اذيت مي كني!
پاسخحذف:) بعضی کامنت ها هم خودجوش میان دیگه!
پاسخحذف