باد خندید زلف رقصید چشمم بی هوس ، نگاهش لغزید ارامش شالی سبز به قامت بلندش افرین میگفت و من در این فکر که کجاست انجا که دلیلی نیست پاسخی هم پذیرشی هم و کجاست که ذرت و پرت نیست
چون فکر میکنم دلم میگیرد و چون حرف میزنم رسوا میشوم چو میخندم همه میگریند و چو میگریم همه میخندند چشمک ستاره در روز روشن درخشش سیاه خورشید راز دیوانگی من و افسانه دیرین بشر مگر سهراب رانکشت پدر ، گریه مکن بخند مگردوستدخترکم را نزد مادر ، نخند مگر لای صبحانه ام نپیچیدند هفت قل ، بخند مگر مرده هامان نیست سالها بر طاق و در،نخند مگرجیب مرا نگشت پدر،بخند و مهرنوش به عکس زیبایش پشت کرده بود،نخند بخندم یا که نخندم باز من دیوانه ام مستم اسمان سیاه باشد یا آبیش زلال همه جا همین رنگ است هرکه هر چه هر جا هستم دیوانه ای مست اواره ای بی کس
با نامردی قهرم اگر تو هم مرا دریاب barbod_26sal@yahoo.com
حدس بزن شب اول که اینجا تو خوابگاه تنها موندم و چیزی هم برای خوردن نداشتم چی خوردم؟ تخمه هایی که برام تو راه آهن خریده بودی :) گشنم نبود ها، ولی چون تو خریده بودی یک جور درونم رو شاد میکرد.
باد خندید
پاسخحذفزلف رقصید
چشمم بی هوس ، نگاهش لغزید
ارامش شالی سبز به قامت بلندش افرین میگفت
و من در این فکر که کجاست انجا که دلیلی نیست پاسخی هم پذیرشی هم
و کجاست که ذرت و پرت نیست
چون فکر میکنم دلم میگیرد و چون حرف میزنم رسوا میشوم چو میخندم همه میگریند و چو میگریم همه میخندند
پاسخحذفچشمک ستاره در روز روشن
درخشش سیاه خورشید
راز دیوانگی من و افسانه دیرین بشر
مگر سهراب رانکشت پدر ، گریه مکن بخند
مگردوستدخترکم را نزد مادر ، نخند
مگر لای صبحانه ام نپیچیدند هفت قل ، بخند
مگر مرده هامان نیست سالها بر طاق و در،نخند
مگرجیب مرا نگشت پدر،بخند
و مهرنوش به عکس زیبایش پشت کرده بود،نخند
بخندم یا که نخندم باز من دیوانه ام مستم
اسمان سیاه باشد یا آبیش زلال
همه جا همین رنگ است
هرکه هر چه هر جا هستم
دیوانه ای مست
اواره ای بی کس
با نامردی قهرم
اگر تو هم مرا دریاب
barbod_26sal@yahoo.com
حدس بزن شب اول که اینجا تو خوابگاه تنها موندم و چیزی هم برای خوردن نداشتم چی خوردم؟
پاسخحذفتخمه هایی که برام تو راه آهن خریده بودی :) گشنم نبود ها، ولی چون تو خریده بودی یک جور درونم رو شاد میکرد.
آره طنز جالبيه، مفهموم زيادي پشتش هست.
پاسخحذفالبته همونطور كه مي دوني در طنز اصلي اين 3 نفر هويت هاي مشخصي هم دارن;)
به باربد:
پاسخحذفمرسي ... شعرهاي خوبي ميگي...
به مريم:
هه هه ... ديشب كه اومده بودي تو فكرم ...داشتي همين رو بهم مي گفتي... كه تخمه ها رو نخوردي...آخه منم اون شكلاتوهنوز دارمش...ظاهرا زياد فكر كردن كار دستم داده...پيشگو شدم واسه خودم ;)
به محبوبه:
از هويت اون سه تا چيزي نميدونم ؟!
اولي آمريكايي، دومي آقريقايي، سومي هم ايرانيه ;)
پاسخحذفالبته ورژن هاي ديگه اي هم داره مثل نظر شما در باره ي صف نان چيست؟