۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

چله ِ زودرس!


دقيقن هفته پيش مثه امروز بود... شب چله گرفته بوديم واسه خواهر ِ تازه عروس... كه به مُحَرم نخوريم وبه دور از عذاب ِ الهي، بشه يه دستي هم چرخوند!دو شبي بود كه يه استراحت ِ درست و حسابي نكرده بودم... اونقدر تو اتاقم مبل چيده بودن كه تختم پشت ِ مبلها گم شده بود... شب ساعت 3 كه ميرم بخوابم... به مامانه ميگم... صبح منو بيدار نكنين... تا خودم از پشت ِ مبلها طلوع كنم...
صبح زود يهو تو خواب، نفسم بند مياد... داشتم خفه مي شدم...صداي ِ اذون ِ صبح ، تو اتاقم بود... بي اختيار بلند مي شم راه مي افتم تو خونه... خواهر بزرگه تو آشپزخونه آروم نشسته پاي ِ جانماز ... مي گه :
چي شده...
هيچي... داشتم تو خواب خفه مي شدم...
حتما چشمت كردن... !! چند تا صلوات بفرست برو بخواب !
هوم؟!(گيج تر از اونم كه بخندم ... يا چيز ِ ديگه...) يه ليوان آب مي خورم و ميرم مي خوابم !
صبح 10و نيم پا ميشم... سرما خوردم ... سخت نفس ميكشم... راه ميافتم تو خونه ... هيچ كي نيست... ميرم يه آبي بخورم ... ميبينم يه ليوان كنار ِ دستشويي پر ِ آب ِ زرد رنگه... مي گم آخ جون... لابد مامانه برام قرص جوشان گذاشته رفته... ليوان رو كه كج مي كنم سمت ِ گلوم... تمام ِ وجودم... از زبون و دهان گرفته تا مري ومعده م انگار آتيش مي گيره...
بله ...ناشتايي ، وايتكس هاي مامانه رو نوش جان كرده بودم !
حالا كار ندارم كه بعد ِ دو...سه ...ليتر شير وبيمارستان جان ِ سالم به در بردم ومهم اين بود كه به دست چرخاني شب رسيدم... مامانه هرجا ميشست به تعريف كردن كه ...صبح چي مي خواسته بشه وبعد هم يه 10 باري اون شب بغض كرد و گريه ... و هي گفت خدا بچه مو نجات داده...وگرنه كه....! از مهمونها هم آخ آخ گفتن و توصيه به اسپند وصلوات براي ِ رفع ِ چشم ِ نا اهل!
نتيجه گيري فلسفي :
-اگه كسي مي خواد احساس ِ ماشين لباسشويي رو درك كنه ، بره وايتكس بخوره!
-آدم يه بلايي سرش بياد ، بهتره از اينكه تا مدتها سوژه محافل و افراد بشه !
-در هر بلاي ِ زميني، قطعا چشم ِ يه از خدا بي خبري تو كاره! لطفا با عينك آفتابي اين ور اون ور برين!
-وقتي ته تغاري هستين، بايد بيشتر از خودتون مراقبت كنين... وگرنه بايد يكسره درد ِ خودتون رو فراموش كنين و جواب وجدان و مردم رو بدين كه آخه چرا ... ؟! چرا...؟! و ميشيد يه سوژه گناهكار!

۱۴ نظر:

  1. :))
    بابا، بوی گند وایتکس که از ده کیلومتری داد میزنه! البته یک بنده خدای ته تغاری دیگه هم که اینجا رو میخونه یک بار یک شیشه تو یخچال رو به هوای اینکه شربته میره بالا و خوب که تموم میشه تازه تعجب میکنه که "ااا... چرا این شربته شور و تلخ بود!" نگو محلول او.آر.آس. بوده!

    پاسخحذف
  2. نکنه جلو آینه وایسادی و از خودت خوشت اومده؟؟

    پاسخحذف
  3. به مريم:
    همه همين رو گفتن... آخه سرما خورده بودم... تازه از خواب بيدار شده بودم وگيج... ;)


    به آدن :
    :)) شايد... جريان سوسكه و مامانشه !

    پاسخحذف
  4. ببين معدر و روده و مري اين چيزا سالم انشالا؟؟!!
    هر وقت دليلي براي يک چيزي ندارن ميگن طرف چشم خورده...يک نوع دليل تراشيه ديگه...
    ولي جدي جدي به خير گذشت...مواظب باش ته تغاري!

    پاسخحذف
  5. دقيقن ... هر وقت دليلي نيست ... !
    مرسي ;)

    پاسخحذف
  6. خوب چه کار کنم، آخه آدم حسابی توی پارچ میاد محلول او.آر.اس درت میکنه. در ضمن تمامش رو هم نخوردم.

    پاسخحذف
  7. اااا ی بابا
    این چه کاری بود سر صبحی با دوست من کردی ؟
    میام این مهرنوش جانمو بر می دارم می برمش ها
    فک کنم بوی وایتکس رو بخاطر سرما خوردگی متوجه نشده بودی
    ولی تو رو خدا بیشتر مواظب باش
    منم یه بار بچه که بودم به ظرف حنای مامان بزرگم به هوای فسنجون ناخنک زدم
    ..................................
    اون فیلمه اسمش هس : عشق در زمان وبا . از روی رمان گارسیا مارکز جان به همین اسم با ترجمه ی بهمن فرزانه نشر ققنوس
    هر دوتاشون قشنگن
    دوسشون دارم
    اون خانومه ی توی عکس هم نقش اول فیلمه که عاشقشم... حرکات سر و گردنش وقتی بغض می کنه یا می خواد چیزی رو پنهون کنه خیلی دوس داشتنیه
    زود خوب شی
    اون عکسه واقعیه ؟ هنر خودتونه ؟
    مبارک همه تون باشه ایشالله

    پاسخحذف
  8. به خودش مي دونه :
    كم پيدايي جناب ِ ته تغاري !


    به سند باد :
    :)) اين حنا خيلي با حال بود... من كه وايتكس خوردم، يكي از شوخي ها اين بود كه نكنه مي خواستي سفيد شي ؟! از اين سفيد تر چي مي خواستي بشي؟!
    حالا تو چي ؟! نكنه مي خواستي موهات رنگ ِ، آن شرلي شه ؟! ;)
    .....
    اين كتابو خوندم ... و دوستش داشتم ولي فيلمو نديديم.... مرسي سند باد جون !
    خواهرزاده هه گرفته اين عكس رو ...!

    پاسخحذف
  9. خوبه که کتابشو خوندی
    این عکس خانومه هم که خوشت اومد فرمینا خانوم داستان هستش در ابتدای عاشقی فلورنتینو
    من هدفم از خوردن حنا ، شفا دادن به مرض دله گی دل دیوونه م بود که میسر نشد فقط تنبیه شدم مث عرفا و فضلا که تخیلاتم رو همه جا به کار نبندم یا لااقل قسمت عملی شونو بی خیال شم
    منظورم این بود که تزییناتتون خیلی قشنگ شده اگه کار خودتون بوده . چه با حوصله و با سلیقه ! آفرین !آدم یاد این برنامه های خانه و خانه داری میفته
    البته مامان بزرگم چون موهاشون سفید سفیده ، همیشه دقیقا موهاشون مث آن شرلی می شه ( ولی ورژن خیلی پیرش )

    پاسخحذف
  10. چه نظر درهم برهمی شد اون بالا
    اصن ترتیب مرتیب نداره
    شما خودت موقع خوندن یه جوری ردیفش کن

    پاسخحذف
  11. راستی شما چجوری با فونت tahoma توی این بلاگ اسپات ناقلا می تونی بنویسی ؟
    من هرکار می کنم نمی تونم
    خیلیم دوس دارم اینجوری باشه فونتم
    چیکار کنم ؟

    پاسخحذف
  12. نگران نباش ! شنونده ش عاقله ;)
    آره تزئينات ِ خودمونه... تا 3 داشتيم همين كارا رو مي كرديم...
    به خدا من اصلا تلاش ِ خاصي نمي كنم ... خودش گير نميده... آره اين بلاگ اسپات براي بعضي ها بد جنسي ميكنه و هي جفتك ميندازه... فعلا كه با من دوسته... اگه چشم ِ ش نكنم D:

    پاسخحذف
  13. هي هي خانوما صبر کنين ديگه دارين تند ميرين
    گرد وخاکتون داره ميگه که معرکه رو بي مرد ميدون ديدين و يه ريز رجز ميخونين
    مگه شما وايتکس و اواراس نخوردين؟اونم نه بيهوا اتفاقا باهوا؟
    يعني ميخواين بگين بچه بودين سفيداب حمومو از تو گلوتون در نياوردن؟
    با صابون بالا نياوردين؟
    يعني الان،سنجاق قفلي تو معدتون نيست؟!
    يعني قديما بچه بودين، پدربزرگتون ،شبا دندوناشو، تو ليوان آب ،بالا سرش نميذاشت!
    لابد با قرصاي ارامبخش مادربزرگتون بيهوش نشدين
    مزه نفت نميدونين چيه؟
    کبريت روشن رو تو دهنتون نبردين؟
    مستقيم به خورشيد نيگاه نکردين تا 30 بشمرين؟
    پنجه پاتونو زير لاستيک ماشين باباهاتون نذاشتين؟
    مسابقه روبرو هم تو صورت هم کوبيدن،هرکي دردش نيومد، تا 100تا سيليه محکم نداشتين؟
    دروغ نگين ! پس چجوري بزرگ شدين؟! پس از دور وبرتون چي فهميدين؟!
    لابد برا همين يه ذره راه برين خسته ميشين
    شب ميخوابين صبح سرماخورده پا ميشين
    لابد برا همين ازهمه ميترسين
    بابا خوردن وايتکس برا هر کسي که اتفاق نميفته که بدونه چه مزه اييه

    پاسخحذف
  14. هههههه بابا این "بارب" برای خودش کماندویی, ها. من که بچه ی شری بودم خداوکیلی فقط 40% این کار هایی رو که گفته بود انجام دادم. خوب یعنی الان باید سنم رو در 4. ضرب کنم تا سن واقعی ام بدست بیاد؟ یا اینکه اگه تلاش کنم الانم می تونم اون 60% باقی مونده رو انجام بدم؟ راستی استاد شاگرد خصوصی قبول می فرمایید؟ جلسه ای چند؟

    پاسخحذف