۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

تقريبا هم سن وسال ِ خودم !

اصلن من كيف مي كنم ، خودمو هِي نفي كنم... از خودم انتقاد كنم... مسخره كنم... هي تغيير كنم... پوست بندازم... وبشينم به لايه لايه هاي ، اين پوست انداختن ، خيره شم و به خودم بگم ...آها... حالا داري آدم حسابي ميشي دختر ...!
كه بشينم بشمرم كه تعداد ِ لايه هام داره از لايه هاي درخت ِ توت ِ سر ِ كوچه مون هم بيشتر ميشه...!
اگه يه چيزي هست كه تو خودم دوست دارم ... همين حس ِ همدردي با تمام ِ آدمهايي كه دلشون ازم پره ... ! كه از من بدشون مياد... وقتهايي كه ، مثلا يه كاري كردم ، يه حرفي زدم كه خودم هم نمي دونستم كه اين حرف ئه يا كار ئه داره با طرف ِ مقابلم چي كار مي كنه ... ! كه چقدر كلمه ها... جمله ها ... با اون ظاهر ِ بي آزارشون... گاهي ... بد جنس ميشن ودلگير كننده... !
اصلا بايد برم يه ليست درست كنم از اين آدمها... كه دوست باشن... كه دوستي كنن و براي ِ خوشايندم ازم تعريف نكنن... كه به من، از نفهمي هام بگن... از سوء تفاهم هام... به مني كه فكر مي كنم خيلي كارم درسته !
شايد يه روزي بفهمم خيلي از نفهميدن ها مو... خيلي از نديدن ها ونشنيدن ها م رو...
كه بيشتر از هر نفهم بودن ي، از نفهم موندن.... مي ترسم !

۴ نظر:

  1. هي نوشته شما سبك وسنگين مي كنم نميدانم اصلن حق دارم در مورد شما اظهارنظركنم شايداگر خودتان اجازه نميدايد اين كار مي كردم اول خواستم بنام "ناشناس "حرف بزنم ،گفتم چه كاري است حداكثر دلگير مي شودهمانطور كه دفعه قبل شد ولي باز ديدم شما به حد كفايت خودتان را اذيت مي كنيد شما باهوشيد وحق نداريدبه خودتان توهين كنيد انسانيت شما را ستايش مي كنم وازاينكه پوست عوض مي كند خوشحالم

    پاسخحذف
  2. آره حق دارين... !
    در اظهار نظر شما چيزهاي زيادي نهفته است... و بخشي از آن شايد... من باشم... همان مني كه نميشناسمش!

    پاسخحذف
  3. عبارت ِ بالا در پاسخ به همان سوال ِ (اصلن حق دارم... ) بود!

    پاسخحذف
  4. منم خيلي خودم رو مورد انتقاد خودم قرار ميدم و از ادمهايي که ازم به دور از هر قضاوت و حسادت هم انتقاد ميکنند لذت ميبرم...به نظرم اين بهترين راه رسيدن به تکامله...

    پاسخحذف