۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

خوش بيني يا بد بيني

اهميتي نمي دم كه دنيا چقدر جاي مزخرف .. بد .. ناجور.. كج و كوله و يا هر چي ديگه ست...
موضوع اينه كه با همه اين حرفها يا آدمي هستم كه به اين وضع مي تونم خاتمه بدم ... يعني خداحافظ.. يا نه هنوز به هزار دليل اين كارو نمي كنم... كه البته 990 تاش اينه كه جراتشو ندارم...
خلاصه حالا كه نمي توني جدي جدي با دنيا حال كني و بهت خوش بگذره.. خوب شوخي شوخي باهاش حال كن!
اين حال كردن با دنيا اصلا معنيش اين نيست كه حالا داري اونو تاييد مي كني ...بلكه اين يه راهه واسه همزيستي با عالمي كه بهر حال افتادي توش و چاره اي نيست جز زندگي... حتي اگه انكارش هم بكنم باز هم ترجيح مي دم سرخوش باشم تا ماتمزده و بي عمل...!
بعضي ها اين چيزها رو با توان داشتن ديد مثبت وميزان منفي بافي افراد كه ريشه در روان مردم داره مي سنجند... شخصا خيلي با اين حرفها موافق نيستم... شاد زيستن يه هنره ... فنوني داره كه بايد از درون اين همزيستي با عالم.. كشف و استخراج شه وبعد آموخته و حتي يه مدت بايد تمرين كنيم اين آموخته ها رو ... اگه بعد همه اين كارا ديدي هنوز هم مشكل داري اون وقت تازه من ظن مي برم كه احيانا به يكي از انواع بيماريهاي رواني ذاتي دچاري !
اين همزيستي و خوش خوشان بودن اصلا كار راحتي نيست كه هيچ.. معمولن خيلي هم سخت و بغرنج مي شه... ولي خوب ديگه در حد تئوري مي شه اميدوار بود كه خيلي هم دور از دسترس نيست... شايد بشه در عمل هم اينطور زيست...
و اگر يه روز تونستي ... از اونجا به بعد رو ميشه گفت:آدمه وارد ژاندر فرزانگي زندگيش شده!
جناب نيچه يه چيزي مي گه كه هميشه تو گوشم زنگ ميزنه:
" جديتهاي ما نشان مي دهد كه سنگيني ما در كجاست و در چه مواردي از سبكباري بي بهره ايم."
راز زيستن شاد همينه ... جدي نگرفتن زندگي! و همانا... جدي نگرقتن خويشتن!

۱۲ نظر:

  1. مهرنوش عزیز خیلی از بزرگان معتقدند انسان ذاتا به تنبلی متمایل است و به همین جهت همواره راحت ترین راه را انتخاب میکند و همین راحت طلبی وی را به سمت کشف راههای به صرفه تر پیش برده است البته بعضی نیز معتقدند نه انسان ذاتا زیاده خواه است و این تمایل است که اورا به سمت کشف راههای کم هزینه و پربازده میکشاند هرکدام که درست باشد یعنی تایید تز اخر شما که اگر سعی کنیم از مواهب دنیا بیشترین بهره را ببریم ، طبیعی عمل کرده ایم لذا نباید سخت گرفت و باید از زندگی لذت برد.
    تابحال به یک میله فولادی و یک میله پلاستیکی فکر کردی
    اگر هردو رو بخوای خم کنی میله فولادی مقاومت کرده و فشار بیشتری بهش میاد ولی میله پلاستیکی از خودش انعطاف نشون میده و فشار کمتری رو تحمل میکنه
    ما هم اگه سرسختی نشون بدیم روزگار فشار زیادی رو بهمون وارد میکنه

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  3. درحالیکه ایرانیها از سانسور ناراضیند سانسوردر تمام ابعاد فرهنگی انها رسوخ کرده است. تا جاییکه به راحتی متن نوشته emar در این وبلاگ توسط نویسنده حذف شده خب بنده خدا چرا نمیذاری خواننده خودش قضاوت کنه حتی اگه بد و بیراه هم نوشت بذار خواننده قضاوت کنه

    پاسخحذف
  4. به باربد:
    با يكم بلند پرواز تر بودن حتي ميشه ديونيسوسي شد... يعني طرفدار خداي عشق و مستي و شور
    چيزي خيلي فراتر...
    مي بيني..!پله اول رو نرفته به فكر پروازيم...!

    به .......:
    به نظر.. ايرانيها بيشتر به تهمت و افترا علاقمندند و در تمامي وجودشون رسوخ كرده...باز خوبه نوشته كه حذف توسط نويسنده نه بلاگر بيچاره!اگه من حذفش كرده بودم خوب همشو حذف ميكردم !خودش از نوشته اش خوشش نيومده پاك كرده!

    پاسخحذف
  5. به ........:
    فكر كنم يه كمي عصباني جواب دادم...ببخشيد !
    به هر حال هر كسي يه جور ناراحت ميشه منم از سوء ظن و بد گماني علي الخصوص از طرف يه آشناهر چند بي نام...
    وفتي تلاشت اينه كه حرف مخالف رو نه فقط تحمل كه دوست داشته باشي و تازه وقتي آخرين جمله ت اينه..."جدي نگرفتن خويشتن"
    اونوقت بياي بگي فلاني رو سانسور وساكت كردي چون نتونستي تحمل كني (در حالي كه روحت هم بيخبره از اين جريان) ...اونوقته كه بد جوري اذيت ميشم و هيچ جوري هم دست خودم نيست كه نشم!

    پاسخحذف
  6. برای این آدم جالب .........: خیلی با نظرتون راجع به سانسور در زندگی روزمره ایرانیان موافقم. ولی خوشبختانه باید اضافه کنم که حذف نظرم توسط خودم انجام شد. چون به طور اشتباهی نظری رو ارسال کردم.
    بعد برای مهری خانم هم بگم که قبل از اینکه دیونیسوسی بشین به این نکته هم توجه کنید که: یک جنبه از دیونیسوس هم ویرانگری است.
    البته در اینکه خوش زیستن یک هنره شکی نیست. ولی نکته اینه که خوشی بدون رنج معنایی نداره. البته رنج یا همون درد لازم نیست که به کشل فیزیکی اش باشه. ولی بدون حسش ما هیچ درکی از لذت نخواهیم داشت. و همون طوری هم که قبلا گفتم برای دستیابی به لذت باید بتونیم از درد لذت ببریم. یعنی بتونیم بشینیم با دردمون بخندیم.
    از این حرفتونم خیلی خوشم اومد که:"حال کردن با دنیا در حکم تایید کردنش نیست".

    پاسخحذف
  7. باید عرض کنم که این وبلاگ برام خیلی جالبه چون به نظرم خواننده هاش هم مثل وبلاگر اهل فکر به نظر میرسن
    گرچه هیچکدامتان را نمیشناسم اما از اشنایی با شماها خیلی خوشحالم
    اما یه نظر خواهی :
    حافظ شیراز که مخلوطی از عرفان اصیل ایرانی و اسلام ناب است در غزل خویش دائم به شراب و وصل و یار پرستی اشاره دارد سوای از مقصد اشاره ایشان، آیا رد پای افکار دیونیسوس در رگه های فکریشه یا نه؟

    پاسخحذف
  8. من حافظو تا به حال با دقت و واقعا درستو حسابی نخوندم که بخوام نظر بدم ولی راجع به دیونیسوس میتونم بگم که او خدای مستی و ویرانگری است و از زمانی که شراب رو اختراع کرد با ساتیرها هر شب مست میکردند و در سر راهشان اگر به روستایی برمیخوردند آن را با خاک یکسان میکردند. و یک چیز جالب دیگه هم که وجود داره اینه که دیونیسوس به نوعی خدای سازندگی هم حساب میشه.
    حالا اگه شما بین اینها و حافظ خودمون ارتباطی دیدید به ما هم بگید؟
    شاید اگه منظور اصلی حافظ رو در نظر نگیریم و فقط به خود کلمه نگاه کنیم بشه یک جورایی در جواب سوال شما یک ارتباطی پیدا کرد.

    پاسخحذف
  9. جناب اقای/سرکارخانم خودش میدونه
    بالاخره دیونیسوس الهه تخریبه یا سازندگی؟
    اگر از افسانه و عقاید اساطیری در گذریم در فرهنگ همه ملل الهه و خدایانی هستند که غایت امری اند و جوابی به حس گنگ ناتوانی و ترس انسان
    اگر بپذیریم که فرهنگ یونانی یکی از راههای رسیدن به روح ازاد الهه واری را در لذتجویی دیده است و بر این نیاز معنایی الهه دیونسیوس را افریده شاید تشابه کمرنگ انرا در فرهنگ ایرانی قدیم هم بیابیم
    انجا که حافظ با نیم نگاهی به درگاه رب ،دست به ایما و اشاره مطلوب مردمش (عیش و عشرت و یارغار می ناب و وصل دلدار و کرشمه عاشق کش دلبر )میزند ، ریشه فکری یونان ، در نظر هویدا میگردد که نکند دیونسیوس هم از ره عشق و عشرت و ... اشاره به الهه پرستی دارد
    البته بنده صرفا سوال کردم تا نظر دوستان را بیایم که ایا در این غلط چقدر غوطه خورده یا به به آن درست چه میزان فکر سایده ام
    اگر دیونسیوس منظور از عشرت و لاابالی گری ازادی از قید و بند های مرموز دنیا داشته باشد شما تشابه در شعر حافظ که نظرش از دوست به کتاب و از معشوق خدا دارد ، نمیبینید
    استدعای بذل لطف دارم

    پاسخحذف
  10. من هم يكم دخالت كنم اينجا... ;)
    ديونيسوس خداي شراب وعشق ومستي است ...
    سرشار از زندگي و شور آفرينندگي و ويرانگري...
    اين ويرانگري ديونيسوس به خاطر وفور شور آفرينش اوست ...او همواره خراب مي كند تا از نو بسازد...و اينگونه نيروهاي خلاق خود را نمايان كند...اعتفادي به نظم و جاودانگي ندارد..آري گوي است به زندگي نه نافي و انكار گر آن!

    نيچه چند جا كه از هنر گوته به عنوان هنر شاد و پر شور ستايش ميكنه و اون رو ديونيسوسي مي دونه حافظ ايران روهم در كنار گوته مياره... يعني به نظرم حدست درسته...!
    حافظ هم ديونيسوسي است...!

    پاسخحذف
  11. وقتی رییس وبلاگ بره مسافرت و توی وبلاگش خبر نده نتیجش میشه این که میبینید،مراجعین وبلاگ بی داور میمونن و...
    البته از اینکه حافظ رو دیونیسوسی دانستید هم خوشحالم و هم خجول
    خجول چون بنده به زعم خویش حافظ رو دیونیسوسی دیدم در حالیکه حافظ به گونه ای دیگر دیونیسوسیه
    خیالم برداشت که نکنه مدیران نابرنامه سرزمین ما همه به زعم باطل خویش دیونیسوسین چرا که همواره دارن خراب میکننو دوباره هزینه میکنن برای دوباره درست کردنش
    مثلا همین کوچه پشتی یا اون بلوار شریانی شهرما چند روز پیش بسته بود چون داشتن اسفالت نو میکردن و تازه هم بستن که برا فیبر نوری بکننش و میگفتن بزودی دوباره اسفالتش میکنین و بعد از اون ....
    به نظر شما چرا یونانیا از دیونیسوس غافلند ولی ما اینقدر دیونیسوسی ایم به خیال خود

    پاسخحذف
  12. دلبندم. چرا نمیتونم کامنتها رو بخونم؟

    پاسخحذف