۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

نو شدن ؟!

مونده هنوز چند روزي تا سالشمار زندگيم برگرده رو نقطه شروع و بگه دينگ-گ-گ و شماره ش نو شه ...!
چيزي نمونده تا خالي شدن حباب بالايي ئه ساعت شني م...
اينم استقبال جشن مهرگان منه مثلا ...!
نمي دونم اصلا اين بي قراري ئه از چيه؟! اين بغضهاي دم و بي دم از كجا ميان...
اينقددد نگاهام رفته تو دوردستت... اينقددد افتادم تو خودم
و چشام آخي آخي شده كه بي سابقه بوده در تاريخ زندگانيم تا بحال ...ست شده حال و هوام با اين پيرهن قرمزه و موهاي پريشونم... شدم عييين دوردست... ديگه دست خودم هم نميرسه؟! بايد پامو بكشم تا از لبه دنيا نيافتم...
يعني تو مي گي چون مي خوام ساعت شني مو برگردونم ئه؟...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر