تو یک چشم بندی خواهرام اتاقمو طوری جمع و جور کرده بودن که باورم نمی شد!
ولی بهر حال من که به خودم شک داشتم وقتی اومدم تو اتاق به خاطر اوضاع نابسامان معذرت خواهی کردم
اونم خندید و گفت: نه اتفاقا خیلی اتاقتون صمیمیه!
تو دلم گفتم: آره خوب... تازه اگه در کمد باز شه و لباسها و کتابهایی که به زور، توش جا کردن بریزه روتون، صمیمی تر هم می شه!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
راستی چی شد؟ صمیمیته هنوز ادامه داره؟
پاسخحذفمریم
راست میگفت... زود صمیمی شدیم
پاسخحذفولی ادامه پیدا نکرد...به هزار دلیل!