۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

fill in the blank

آخر شب تنهایی تو حیاط نشسته بودم


یه هو هوا سردتر شد


برگشتم، دیدم که درخونه باز شده و یکی داره به طرفم می آد

...

انگار بعضی ها، تحمل جاهای خالی...لحظه های سکوت و تنهایی و این چیزا رو ندارن

شده با دستمال یا هر چی که دستشون بیاد، پرش می کنن

انگار همه جاهای خالی واسه پر شدنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر