۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

زندگي ئه فانتزي ... !


ميشه گفت عين ِ هر روز... دارم به اين نتيجه مي رسم كه چقدر زندگي ئه ذهني و عيني با هم فرق داره ... همه چيزش ...
مثه اينكه اينجا(رو زمين)... مرتب بايد مراقب ِ همه چيز باشي ...
اين زندگي ئه ذهني (تخيلي ) يه چيزي ئه... مثه كارتن پلنگ صورتي ...
  • پلنگ صورتي داره مي دوئه ... بعد به يه پرتگاه مي رسه ... همينطوري ادامه مي ده ... هنوز داره مي دوئه... يه لحظه بر مي گرده زير پاشو نگاه كنه... تازه ميفهمه بايد سقوط مي كرده ... و ... سقوط مي كنه ...
  • پلنگ صورتي داره با آرامش به راهش ادامه مي ده ... يه ماشينه زيرش مي كنه ... صورتي دوبعدي مي شه... تخت ِ خيابون مي شه... چند متري كه ماشينه دور مي شه ... دوباره سه بعدي مي شه ... و الي آخر... و... فردا قسمت ِ بعدي...
گاهي افسار ِ زندگي از دستم در مي ره ... يعني راستش زورم كمتر از اوني ئه كه بخوام هميشه مراقب باشم ... هي افسار بكشم ... دستام زود زخمي ميشه ... بعد تو زندگي ئه واقعي ... همه چيزدوباره مثه روز ِ اول نمي شه كه ... تو زندگي واقعي آدم اين همه بي خيال نمي شه كه ... حتي افتادن تو يه چاله هم مي تونه كوفتگي هاي عميقي به جا بذاره ... ديگه سقوط از پرتگاه و داستان ِ صورتي كه ...

۱۱ نظر:

  1. حتی آدم داره سر می خوره گاهی ، اون وقت خودشو نجات میده ... یه سکندری کوچیک ... اما تا مدتها فک می کنه به این که : واااااااای فک کن ! اگه واقعا افتاده بودم چی می شد ! فلان و این حرفا ... فکرشم لامصب آدمو مشغول و ترسان می کنه
    سلام خوبید ؟
    سال نو پیشاپیش مبارک
    با همه ی آرزوهای خوب

    پاسخحذف
  2. یک دوست
    نکنه افتادی تو چاله!فقط مواظب باش تو چاه نیفتی،چاله عیب نداره.
    در مورد افتادن تو چاله و پرتگاه و این جور چیزا زندگی واقعی مثل کارتن پلنگ صورتیه،فقط سرعتش خیلی متفاوته!یعنی درد فیزیکی وقتی خوب میشه-هر چقدم طول بکشه-انگار که اصلا نبوده!مثل دو سال پیش که تصادف کردم...ولی دردها و خوره های روحی ابدی اند.. مثل برادری که تصادف کرد و مرد...

    پاسخحذف
  3. سلام
    اره من با این حس کاملا موافقم اما گاهی وقتا باید کنترلش کنی. اگه یه ادم فنی این حس رو نداشته باشه هیج وقت موفق نمیشه و چه حالی میده این حسو تو زندگیت هم پیاده کنی اونوقت میشی یه دیوونه به تمام معنا مثل خودم!

    پاسخحذف
  4. به به...مهرنوش بي وفا...چطوري؟
    راست ميگي بعضي وقتها زندگي واقعي خيلي بيرحمه...در واقع از حد و توان آدم خارج ميشه...ولي زندگي همينه...دوباره بر ميگرده به روال عادي...

    پاسخحذف
  5. صورتی همیشه 2 بعدیه، اگه بخوایم ارفاق کنیم، فقط وقتی تخت خیابون میشه 3 بعدیه،

    پاسخحذف
  6. راهسازی که میخوندیم استادش پوست سیاه و چروکیده ای داشت همیشه اول کلاس میگفت من اینجوری نبودم که داشتیم راه میساختیم بشکه قیر داغ ریخت رو تنم
    بنده خدا همش فکر میکرد برای بقیه سواله که چرا این اینریختیه ولی برای ما ، هیچکدوممون این سوال وجود نداشت ولی از این جواب تکراری به اون سوال خیالیش خسته شده بودیم اسمش شده بود بشکه قیر
    ادم خوبی بود و باسواد
    میگفت وقتی میخواین مسیر یه راه رو طراحی کنین باید اول برین تو منطقه
    با یه قاطر یا یه الاغ
    خورجین الاغ رو پر نکنین از خوراکی و خرت و پرت افسارشم بگیرین دستتون د بکش(با لهجه)اون دنبال شما هرجایی نمیاد
    دنبالشم راه نیفتین بگین خورجینش سنگینه گناه داره، مردم ببینن میگن لاید اون یاروئه خره که از عقب راه میره
    خورجین با خودتون ورندارین یه نون پنیری چیزی ، سبک، با یه قمقمه آب کافیه
    به جای خورجین سوار خربشین اون راه رو بهتر از شما بلده حرف شمارم گوش نمیکنه از مسیری که بنظرش بهتر میرسه میره
    بهشم گیرندین اگه همون سمتی که میخواین میره بذارین بره ولی اگه خواست جهتشو بالکل عوض کنه بزین روگردنش همه چی درست میشه
    اخرش هم خرسواری کردین هم رسیدین هم کارتونو انجام دادین

    بشکه قیر راست میگه
    من جای شما باشم دستمو با افسار این الاغ وحشی زخم نمیکنم سوارش میشم الاغ تو دره نمیفته ولی ممکنه ماروتو دره بندازه سفت باید چسبید و سواری گرفت، سواری نداد

    پاسخحذف
  7. سلام
    اینجا یه زمانی مهرنوش داشتیم؟!! کجایی مهرنوش؟؟؟ اصلا نیستی نا پیدایی؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  8. با سلام به همه دوستان
    عذرخواهی مرا بپذیرید ایندم که مرا در دیار عجیب فرنگ غیر از سیاحت دغدغه ای نیست و مجالی برای پاسخ دادن و البته اپتودیت وبلاگ
    از سفر اروپا که برگردم خاطرات جالبی را برایتان نقل خواهم کرد ...
    و اما به سندباد:گاهی ادم باید سر بخوره و از افتادن نترسه شاید تا اخر سرسره زندگی، خنده ای بر لب این کودک جسور و نادان اولین تجربه شگفت خوشدلی باشد
    وبه ناشناس: فقط متاسفم
    و به مهدی : گاهی ادم حسرت ارامش یک دیوونه را بدل دارد در حالیکه از یک لحظه دیوانه بودن بطرز دیوانه واری وحشت داره نمیدونم چرا؟!!!
    به ترنم عزیزم: ازتوبعیده هفته پیش که باهات حرف میزدم میگفتی زندگی اصلا تکرار نمیشه تعجب میکنم که چه زود چرخش فکری میکنی دختر
    راستی بهار میگفت عکس اتلیه ات چقدر ناز شده و قیمت لباستو که بهش گفتم خیلی تعجب کرد که چقدر مناسبه راستی برا عروسیه پری اومدیم بادبنتهایم(یه شهر کوچک در المان) برگردم کلی حرف برات دارم
    به عادل: عادل تو همیشه مثل فهیمه جونت یه تختت کمه کی میخوای بزرگ شی بچه مثلا نمیشه شخصیت مجازی پلنگ صورتی رو بعنوان بعد nام درنظر بگیری؟!!
    به بارب:اگه یه سر بری بیرون از کشور میبینی که کیفیت خرای زندگی خیلی با هم متفاوته
    اینجا خرای زندگیشون از سوپرطیاره های اونجام بهتر سواری میدن و اونوقت به آقای بشکه قیر و فلسفه اش خواهی خندید
    و به عادل : برگردم برات جا میندازم الزایمر یعنی چی

    پاسخحذف
  9. به به به چشمم روشن اون روز یکی رو دیدم اینجا (المان غربی)که شبیه مهرنوشه نگو خودش بوده!!! اگه هتل گیرت نیومد برو خونه مرکل بگو منو مهدی فرستاده.
    کم کم کم داشتم میمردم از نگرانی و خوشحالم که المانی ها هم پیشرفت کردن اینترنت راه انداختن تو مملکتشون!
    در ضمن مو بعنوان یه مشهدی اصیل اگه سوغاتی نیاری (So ghatti) میکنم..........

    پاسخحذف
  10. ای بابا اگه سفر ماه هم رفته بودی باید تا حالا بر می گشتی...خوب نیست بچه رو اینقده تو خونه تنها بذاری!!! از ما گفتن بود هاااا

    پاسخحذف
  11. سلام
    دوستان شب جمعه ست برای مرحوم صاحب وبلاگ یک فاتحه بخونیم!!!

    پاسخحذف