tag:blogger.com,1999:blog-6554235341670196484.post3594059912324505601..comments2023-05-29T13:58:36.712+03:30Comments on من... تو... و دوباره من: بر له يا عليهمهرنوشhttp://www.blogger.com/profile/01098042010046171926noreply@blogger.comBlogger3125tag:blogger.com,1999:blog-6554235341670196484.post-22355532738343579882009-09-17T17:08:56.960+04:302009-09-17T17:08:56.960+04:30شاید عمیق ترین گفتگوی دو دوست ، در سکوت همنشینی بر...شاید عمیق ترین گفتگوی دو دوست ، در سکوت همنشینی بر تخته سنگی رو به غایت ارامش رقم بخورد<br />شاید از فاصله دور از پس کلافی از سیم و موج و ارقام گیج صفر و یک<br />شاید بی انکه دیده باشند یکدیگر را<br />.<br />.<br />.<br />شاید تو لنجی پوسیده در ابهای گرم بندر <br />شاید زیر کرسی نمور روستایی دور در اهر<br />شاید کوچه پشتی خانمان که گذر هر روز من است<br />شاید انجا توی شهر شهد <br />لنگه گمشدهمان باشد<br />دست تقدیر گر در گذر دوستم انداخت، کاش بتوانم که نگهش دارم <br />شاید...باربدnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6554235341670196484.post-35812735527786366772009-09-15T16:55:26.431+04:302009-09-15T16:55:26.431+04:30به باربد:
راستي كار قشنگيه.. اين كاري كه گاهي ميكن...به باربد:<br />راستي كار قشنگيه.. اين كاري كه گاهي ميكني :<br /> جابجا كردن كسي كه داري دربارش حرف ميزني ... يه بار تو ذهنته و سوم شخصه...بار ديگه دوم شخص...<br />ويه بار هم بكلي از ذهنيت خارج ميشه و واقعي ميشه!خودش ميشه!<br />خودم هم زياد اين كارا رو ميكنم ولي نه عمدي !مهرنوشhttps://www.blogger.com/profile/01098042010046171926noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6554235341670196484.post-76984600786761374092009-09-14T10:25:51.131+04:302009-09-14T10:25:51.131+04:30گاهی اوقات اینقدر عمیق مینویسی که ریسه هایی از جن...گاهی اوقات اینقدر عمیق مینویسی که ریسه هایی از جنس سردرگمی افکار ادم رو در بر میگیره و سر از زانو که بر میدارم تنها علامتهای سوالی رو میبینم که با ریشخندی شیطنت آمیز ازم رو برمیگردونن و رژه خودشونو ادامه میدن و من از سر لج به راه خود در بیابانی از ندانسته ها راه میرم<br />و لحظه ای با خود فکر میکنم که کیست کجاست چی گفت برای چی گفت ...<br />برمیگردم که بگم واضح بگو میترسم<br />شاید به این ذهن کوچک بخندد که باشد برای بعد<br />شاید بگوید از سر خشم: تو را چه به این حرفا<br />شاید بخواهم دستش را بگیرم و در کوره راهی که از بین تپه های فهم میگذرد قدم بزنم<br />راستی کتابهای چه کسی را میخواند؟<br />راستی به چی فکر میکنیباربدnoreply@blogger.com